تاریخ : چهارشنبه 88/4/24 | 10:57 صبح | نویسنده : مرتضی اکبری
وقتی تمامی آمالم را سوار بر امواج تابناک شب میدیدم
وقتی بازی ذره های آب را با هم تماشا میکردم
هنگامی که نوازش باد را در گیسوانم احساس میکردم
هنگامی که چشمهایم را می بستم و با زیبایی چشمهایت چشمانم سو میگرفت
می توانستم دستان شنهای ساحل را در دستانم احساس کنم
می توانستم افق طلایی را که از دل تاریکی شب بیرون می آمد نظاره کنم
فلق از آن سوی دریا به چشم میرسید و تابناکیش را چه زیبا به رخ میکشید
و من در تمامی آن لحظات فقط به افسونی که چشمانت داشت فکر میکردم
ویاد تو را در ذهنم می پروراندم
.: Weblog Themes By Pichak :.