در نگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز
گر چه در جمعی ولی تنهای تنهایی هنوز
بی تو امشب گریه هم با من غریبی می کند
دیده بر راهند چشمانم که باز آیی هنوز
افسرده وپژمرده وآزرده دلم
مشتی ست زخشم وکین گره کرده دلم
جزنیک نکرده وبدآورده دلم
دلمرده دلم وای چه دلمرده دلم
خاکسترخون وآتش مرده دلم
چون دوزخی از خشم فروخورده دلم
آبشخوره خودجوی جگرکرده دلم
وزخون جگر سبوسبو برده دلم